و او نیز رفت.......






و قیصر بچگی من امین پور بود.........................

دوست داشتن....................








یادش بخیر.....بچه گی رو میگم......حالی به حولی میکردیم با زندگی........نه قسطی داشتیم.....نه زنی ......نه بچه ایی....تنها دغدغمون بازی با روزگار بود ولی حالا.....دوست داشتن بچه گی رو دوست دارم......چون وقتی یه بچه میخواد با کسی دوست بشه.....نه بظاهرش توجه ایی میکنه...نه به مدل ماشینش...نه پول باباش...نه مدل موهاش......نه به مدرک تحصیلیش.....نه به سایه چشماش......اون فقط وفقط اونو به خاطر خودش دوست داره..؟؟؟؟؟؟؟؟

کاش همدیگه رو بچه گونه دوست داشتیم

جنس مخالف !






تو سنی که تو توش هستی جنس مخالف چیز خوبیه منظورم اینه که آدم حواسش میره به سمتش دست خودش نیست چون تازه داره درک میکنه:
?? What is this
خب حالا به نظر تو باید چی کار کرد؟ به نظر تو آیا باید رفت توی دلش یا اونو بیاریم توی دلمون؟یا اصلا میخوای فراموشش کنیم؟ها...نمیشه؟.. راستشو بخوای به نظر من همه چیز تو نگاه اوله
به قول شاعر:
{با حالت لاتی بخون؟؟}...اما هرچی بود..زیر اون چشم تو بود...ما روویرون کردی...ما رو داغون کردی.دیگه از ما که گذشت. اگه شبی نیمه شبی ما قلندر ومست وخرام برخوردی...اون چشتاتو هم بذار؟یا لااقل این ریختی بهش نگاه نکن.......اگه هر نگاه بخواد اینجوری آتیش بزنه پس باس تموم دنیا حالا سوخته باشه.
...............منظورم اینه که آدم یه نگاه میکنه خوشش میاد...ازاون به بعدش دیگه تصوره...هی تصور وتصویر.اون تصویر روزی صد بار میاد ومیره.هی به ذهن فشار میاره.البته لذت بخشه..؟؟؟یه موقعی میشه که آدم اونقدرتوی تصور وخیالش پیش میره که معشوق ذهنی و واقعی خیلی با هم متفاوت میشن.... .نتیجه اخلاقی اینکه وابستگی به فرد وشیء واجناس موافق ومخالف ناشی از تکرار تصویر وخیال است.آدم وقتیکه غصه داره....وقتیکه دانشگاه داره....دوست داره به خیالش پناه ببره تا آروم بشه. به نظر تواعتیاد تعریفش چیه؟؟؟؟